کد مطلب:214787 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:297

نفی الزمان و المکان و الحد (تنزیه او از زمان و مکان و محدود بودن)
عن أبی ابراهیم موسی بن جعفر علیه السلام، انه قال: ان الله تبارك و تعالی كان لم یزل بلا زمان و لا مكان، و هو الآن كما كان، لا یخلو منه مكان، و لا یشغل به مكان، و لا یحل فی مكان، ما یكون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم و لا خمسة الا هو سادسهم و لا أدنی من ذلك و لا أكثر الا هو معهم أینما كانوا، لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه، احتجب بغیر حجاب محجوب، و استتر بغیر ستر مستور، لا اله الا هو الكبیر المتعال.

التوحید باب 28 ح 12

ترجمه:

امام نهم (ع) فرمود: پروردگار متعال پیوسته از أزل بود و هرگز زمان و مكانی نداشت، و در حال حاضر نیز چنین بوده و احتیاجی به زمان و مكانی ندارد. و در عین حال مكانی از نور وجود او خالی نبوده، و هرگز مكانی با او مشغول نگردد، و در محلی حلول نمی كند.

و هرگز نمی باشد كنار رفتن و مذاكره خصوصی در میان سه نفر مگر آنكه خداوند



[ صفحه 39]



متعال چهارمی آنان باشد، و نه در تشكیل جلسه چهار نفری مگر آنكه پنجمی آنان خداوند خواهد بود،

و نیست در میان او و مخلوقاتش حجابی به جز خود خلق او كه آفریده شده اند.

آری خداوند متعال اختیار حجاب كرده است، ولی به غیر حجابی كه برای او محجوب باشد، و بدون پوشاكی كه برای او پوشیده گردد. و خدایی نیست مگر او كه بزرگ و بلند است.

توضیح: در این حدیث شریف توضیحاتی داده می شود:

1- لم یزل بلا زمان و لا مكان: زمان و مكان از قیود در عوالم ماده و جسم می باشد، و در عوالم ماورای عالم جسمانی: زمان و مكان ملحوظ نشده، و تحقق پیدا نمی كند.

محدودیت در عالم فوق جسمانیت: از لحاظ حد ذاتی است، یعنی ذوات آن موجودات محدود هستند، و هرگز احتیاجی به زمان و مكان پیدا نكرده، و چنین قیدی نمی توانند داشته باشند.

و أما خداوند متعال: هرگز محتاج به زمان و مكانی نبوده، و محدود به حد و قیدی، ذاتی باشد یا خارجی، نیست.

پس خداوند متعال محیط و حاكم و در مقام بالاتر از هر گونه قید و حد بوده، و هیچ گونه حدی برای او تصور نمی شود.

2- لا یخلو منه مكان: خالی بودن مكان معینی از نور وجود حق دلالت می كند



[ صفحه 40]



به دو امر: أول - محدودیت و ضعف ذاتی كه موجب خالی بودن مكانهای معینی از نور وجود و از تجلیات قدرت او خواهد بود. دوم - محدودیت مكانی: زیرا خالی بودن محلی از نور وجود او، دلالت می كند بر منتهی بودن بسط نور وجود حق تا این محل خالی، به طوری كه حد و مرز وجود او تا این خط معین و محدود خواهد شد.

3- و لا یشغل به مكان: مشغول بودن و متصل شدن مكانی با وجود او علامت فقر و احتیاج است، زیرا اگر حاجتی ذاتا به محل و مكان نباشد: هرگز نخواهد توانست شاغل مكانی بوده، و در محلی استقرار پیدا كند.

و فقر و احتیاج علامت حدوث است: زیرا احتیاج ذاتی اقتضاء می كند كه مرتبه آن متأخر از طرف احتیاج او باشد، و تا آن شرط محقق نگردد: مشروط وجود پیدا نخواهد كرد.

4- ما یكون من نجوی ثلاثة الا هو رابعهم 58 / 7:

نجوی: به معنی تنحی و تخلیص است، یعنی كنار رفتن به یك جانب و آزاد كردن قلب از آنچه در ضمیر او است به وسیله مذاكره خصوصی. و در آیه كریمه اشاره می شود به حضور و احاطه نور وجود پروردگار متعال به همه عوالم و موجودات، و بسط عظمت و جلال او در تمام نقاط و أمكنه، و شاهد بودن و بینایی او به همه جزئیات و كلیات و ظواهر و بواطن و علن و خفاء.

آری خداوند متعال از هر گونه قید و حد منزه، و هیچ نحو از أنحاء محدودیت، جسمانی باشد یا عقلی یا روحانی، درباره نور وجود او تحقق پیدا نمی كند، این است كه می گوییم: خداوند متعال أول و آخر و ظاهر و باطن و غیرمتناهی است.

5- لیس بینه و بین خلقه حجاب: حجاب، چیزی است كه در میان دو چیز حائل و



[ صفحه 41]



مانع باشد، خواه در امور مادیه صورت بگیرد یا در امور روحانیه، و در این مورد نظر تنها به جهت حائل بودن است، و جهت ستر و تغطیه ملحوظ نیست. ولی نظر در ماده ستر به مطلق مستور شدن باشد.

و باید توجه داشت كه: حجاب و حائل برای پروردگار متعال هیچ گونه قابل تصور نباشد: زیرا محجوب بودن علامت عجز و ضعف و محدودیت ذاتی و خارجی است، و هرگز با نامحدود و نامتناهی بودن نور مطلق و أزلی و أبدی پروردگار متعال سازگار نبوده، و برخلاف علم و قدرت مطلق خواهد بود.

و منظور در اینجا پیدایش حجاب برای خلق است، و مبدء حجابها برای مخلوقات آفریده شدن و ظهور و تكون و وجود پیدا كردن او است كه: توجه قهری و طبیعی به خود و خصوصیات و منافع و امتیازات شخصی خویش، حاجب و مانع از توجه به خداوند متعال و نظر به جلال و جمال و عظمت او می شود.



میان عاشق و معشوق هیچ حایل نیست

تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز



آری تنها راه رسیدن به لقاء رب متعال، و وصول به درك نظر به وجه عزیز ذوالجلال: درگذشتن از خود و محو أنانیت و چشم پوشیدن از دید مقامات نفس است.

و هرگونه از معاصی و انحرافات و مخالفتهایی كه موجب تیرگی و كدورت و محجوبیت قلب انسان می شود: همه از همان خودبینی و أنانیت و خودخواهی منشعب می گردد.

6- احتجب بغیر حجاب محجوب: احتجاب از باب افتعال و به معنی اختیار حجاب داشتن است. و منظور از حجاب همان ایجاد و تكوین خلق باشد كه با



[ صفحه 42]



ایجاد و آفرینش خلق، حجابی در میان خود و مخلوقات قرار داده است.

و معلوم شد كه در عالم تكوین و ایجاد به جز خلق و تكوین مخلوقات، وجود دیگری نبوده است كه از مصادیق حجاب شمرده شود، از این لحاظ در این روایت شریفه تصریح شده است كه: لیس بینه و بین خلقه حجاب غیر خلقه.

و أما تعبیر به حجاب محجوب: برای این است كه حجاب بر دو قسم باشد:

1- حجابی كه حاجب و مانع از شهود ماورای او باشد، مانند أجسام كثیفه چون دیوار و درب و پرده ضخیم.

2- حجابی كه لطیف است، و حاجب و مانع نبوده، و ماورای خود را نشان دهد، چون شیشه و هوا و نور.

قسم أول را حاجب و محجوب گویند: زیرا در عین حالی كه حاجب است، محجوب از دید و اراءه نیز هست. به خلاف قسم دوم كه: غیرمحجوب است، زیرا فی نفسه چون آیینه و شیشه نشان دهنده دیگری بوده، و گویی كه او بذاته بینایی داشته، و ماورای خود را می بیند.

و همه خلق خداوند عزیز و جلیل: از قبیل قسم دوم هستند، یعنی ذات و صفات ذاتی و خارجی و تقدیر و نظم آنها، چون آیینه صاف نشانگر و مراءة آفریننده بوده، و جلال و عظمت و جمال و علم و قدرت خالق را اراءة می دهند.

پس در عین حالی كه خلق كردن در حقیقت اختیار و أخذ حجاب است، ولی آن حجابی كه محجوب نبوده و نشان دهنده باشد. و همچنین است معنای جمله (و استتر بغیر ستر مستور). و ضمنا معلوم شد كه: در تعبیر به كلمه احتجب و استتر و محجوب و مستور، دون حجب و ستر و حاجب و ساتر: لطائفی است كه از مطالب



[ صفحه 43]



گذشته روشن گشت.



[ صفحه 44]